نسل من ژنتیک نیست
نسل من طرز فکریه که انتقال میدم...
هنوز بعد از اینهمه مدت نفهمیدم علایقم چیه؟ استعدادم چیه
من کی ام؟
استعدادم ورزش بود؟؟
توی ورزشهای رزمی عالی بودم. ۸ سال بهترین بودم ولی توی منطقه خودم. بخاطر بی پولی هیچوقت نشد خودمو با بیرون از این منطقه محک بزنم. آخرشم دانشگاه و سربازی و با شروع سربازی هم که زندگی من تموم شد.
آرزوم طراح شدن بود؟
لذتم موسیقی بود؟
چالش ذهنم شبکه و فناوری بود؟
تیراندازی چی؟ نمیدونم
رانندگی؟ فقط تعریف بقیه بود؟
مکانیک
نقاشی چی؟
یا نوشتن متن و خوندن ادبیات فارسی و صحبت تاثیر گذار
تیپ و مد و فشن و ..
اوف معماری و دکوراسیون
فقط میدونم ترسم از آب بود..
این بلاتکلیفی مختص من نیست.. اکثر آدمای نسل من نفهمیدن از زندگی چی میخوان
۲۶
تیر
میدونی کی میفهمی پیر شدی؟
وقتی باهرکی که آشنا میشی میفهمی دنیاش با تو خیلی فرق داره..
فاصله به عدد نیست.. عمق فاصله توی تفاوت تفکر نسل هاست
آره.. نسل من خیلی وقته پیر شده
۲۳
تیر
رفقا..
آی همه اونایی که تو شادی و غم تون بودم..
اصلا میدونین:
من نامزد کردم
چند ماه گذشت
نامزدیم بهم خورد
قضیه کاملا تمام شد؟
شاد شدم، امیدوار شدم، سختی کشیدم، تلاش کردم، شکست خوردم، ناامید شدم، خسته جنگیدم، جدا شدم، غمگین شدم، گوشه گیر شدم، خودم تنهایی خودمو دلداری دادم، ساعت خوابم عوض شد، قرصام بیشتر شد
اما توی این چند ماه هیچکدومتون از هیچی خبردار نشدین..
خیر یا شرش دست خدا بود.. گله نیستا ..به قرآن ناله نمیکنم
میخوام بگم تا این حد غریب بودم.. هیچکدومتون نبودین واسه ربع ساعت پای صحبتم بشینید.. که اگه یه نفرتون رفیق روزای سختم بودین حرفام روی این صفحه سرد نوشته نمیشد
رفقا.. بامراما.. فقط ربع ساعت کافی بود..
وای خدا خدا خدا
۲۳
تیر
عشق راه دور آدمو از پا در میاره
نه میتونی ببینیش نه میتونی دل بکنی
همیشه دلتنگشی، اگه روزی هم شانس دیدنشو داشته باشی قلبت اینقدر تند میزنه که ممکنه بکشتت
حتی نمیدونی بعد از دیدنش ممکنه چی بشه؟
ینی همونه؟ از من خوشش میاد؟ کیا ممکنه مانع ما بشن؟ اگه خوش بگذره ولی خوشیمون کوتاه باشه چی؟ چجوری باز دل بکنم و برگردم به جهنم خودم؟ اگه نشه چی؟ غربت چی؟ وای وای وای
هزارتا احتمال که آدمو دیوونه میکنه
دو سال کم نیست..
بخصوص وقتی هیچکس برات مث اون نباشه
بالاخره یه جا باید این بلاتکلیفی تموم شه
۲۲
تیر
شاید سی.. شاید سی و یک.. شایدم سی و دو ساله باشم
میدونی وقتی سنت رفت بالای سی دیگه برات مهم نیست سی و چند ساله ای
دیگه نمی شماری..
۲۱
تیر
امروز داشتم با یکی از رفقای هم خدمتیم تلفنی صحبت میکردم
ده سال پیش هر دو با درجه گروهبانی یه جا خدمت میکردیم
رفیق و یار هم بودیم. سطح خانواده ها هردو معمولی- اون یکم وضع مالی بهتر
و اما امروز بعد از ۱۰ سال:
اون کارشناسی ارشد مدیریت، من هنوز فوق دیپلم
اون مدیر فروش یه شرکت با حقوق پایه ۴۸۰۰، من مدیر داخلی یه شرکت با حقوق پایه ۱۸۰۰
اون تفریحش تنیس، عادتش باشگاه بدنسازی، من آخرین باری که باشگاه ثبت نام کردم ۲ سال و نیم پیش، اونم حدود ۴ جلسه طی یک ماه به زور رفتم بعد ولش کردم.. و هنوزم هی میگم فردا میرم باشگاه
اون کسی که روش کراش داشت یه دختره استاد دانشگاه بود که ولش کرد رفت آلمان واسه زندگی، من آخرین کسی که ولم کرد چهارشنبه ۳۰۰ تومن حقوقش زیاد شد جمعه گفت من دیگه نیازی بهت ندارم .. بای
یادمه وقتی تو خدمت اون گیتار زدن بلد بود من هنوز تو حسرت پول یه گیتار بودم و ۶ سال بعد از خدمت تونستم یه گیتار دست دوم بخرم..
هیچوقتم نه پول کلاس داشتم، دیگه نه انگیزه یادگیری، نه وقتم از حمالی آزاد میشد
خدایا درسته من کم کاری کردم کاملا درست، صددرصد درست، هزاردرصد من مقصر...
ولی نوکرتم.. تو هم کم لطفی کردی..
شرایطو میگم.. در جریانی..
شکرت، همین
حالا بگو ۱۰ سال دیگه کجاییم؟
۲۱
تیر
ساعت کاری شد از ۶:۳۰ صبح
خوبشو ببینم؟ بدشو ببینم؟
از اینکه قانون داریم حتی یه دقیقه دیر برسم سر کار جریمه داریم بگم؟
از شبا که تا صبح خوابم نمیبره؟ (البته بعد از اینکه حرفامو اینجا خالی میکنم بهتر شدما)
از حرف و حدیثای خاله زنکی بگم؟ اگه مخالفت کنیم میگن نق میزنه بگیم؟
چی بگم؟؟
ولش کن اینم میگذره.. موزیکتو گوش بده رفیق..
(از بی کسی به خودم میگم رفیق)
۱۹
تیر
- چته خب؟ یه شماله دیگه لعنتی
آخه ممکنه ببینمش
-خب بهتره که.. مگه همینو نمی خواستی؟
آخه ممکنم هست نبینمش
-اه.. داری حالمو بهم میزنی.. ترسو
ترسو نه.. بگو فرسوده.. بگو خسته
۱۹
تیر
میگن تو زندگیت با حدود ۱۵۰ نفر انسان در ارتباطی
۵۰ نفر ازونا رو توی مهمونیات دعوت میکنی
۱۵ نفر ازونا رو توی خلوتت راه میدی
و ۵ نفر تمام زندگیت هستن
..
اون ۵ نفر..
خدایا..
۱۷
تیر