رفقا.. 

آی همه اونایی که تو شادی و غم تون بودم.. 

اصلا میدونین:

        من نامزد کردم

        چند ماه گذشت

        نامزدیم بهم خورد

        قضیه کاملا تمام شد؟

شاد شدم، امیدوار شدم، سختی کشیدم، تلاش کردم، شکست خوردم، ناامید شدم، خسته جنگیدم، جدا شدم، غمگین شدم، گوشه گیر شدم، خودم تنهایی خودمو دلداری دادم، ساعت خوابم عوض شد، قرصام بیشتر شد


اما توی این چند ماه هیچکدومتون از هیچی خبردار نشدین..

خیر یا شرش دست خدا بود.. گله نیستا ..به قرآن ناله نمیکنم 

میخوام بگم تا این حد غریب بودم.. هیچکدومتون نبودین واسه ربع ساعت پای صحبتم بشینید.. که اگه یه نفرتون رفیق روزای سختم بودین حرفام روی این صفحه سرد نوشته نمیشد

              رفقا.. بامراما.. فقط ربع ساعت کافی بود..



وای خدا خدا خدا