امروز روز عجیبی بود

با خوشحالی دفتر و قلم خریدیم برای بچه هایی که توان خرید لوازم مدرسه ندارن، ولی دخترکی دیدیم که خانوادش توان خرید غذا نداشتن.

فال میفروخت با خواهر کوچیکش، اولش فهمیدیم سواد نداره، خواستیم با خانوادش صحبت کنیم که کمکش کنیم بره مدرسه

خانوادش افغانی بودن.. بیچاره ها کارت اقامت نداشتن، بهشون نداده بودن

پدر خانواده سر کار بنایی کمرش صدمه دیده بود نتونسته بود بره دکتر

مادر خانواده تازه یک ماه بود که بچه چهارمشو به دنیا آورده بود

بچه ها همه کوچیک بودن و این دخترک هفت هشت ساله با خواهر کوچیکترش که حتی نمیدونست چند سالشه با فروش فال روزی ۱۰-۱۲ تومن در میاوردن و غذای بقیه رو جور میکردن..

خدا یا دلم میخواست زمین دهن باز کنه آب شم برم تو زمین..

نمیدونی وقتی بهش گفتم چی برات بگیرم چه چیزایی نداشتن.. برنج،ماکارونی،روغن.. حتی توی تخیلاتش نمیگنجید از من مرغ یا گوشت بخواد..

بچه یک ماهشون مریض بود و پول دکتر نداشتن..

خدایا کمک کن

خدایا رحم کن

من شرمنده ام از اینهمه ناشکری که به درگاهت کردم.. این خانواده رو هم در پناه خودت بگیر خدایا..التماست میکنم